ثمره زندگیمون امیر رضا ثمره زندگیمون امیر رضا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

فرشته آسمونی

اولین مسافرت آقا امیررضا

  چه رنگهای قشنگی داره جنگلهای شمال تو فصل پاییز... الحق که خدا بهترین نقاشه...   بابایی که این ژست شما رو  دید گفته بود ببین پسری من داره اذان میگه..... منم این عکس رو گرفتم که بعدا خودت ببینی و بزرگتر که شدی مثل پسرعمه مصطفی تو مسجد محل اذان رو تو بگی... سناتور بابایی داره تو این عکس تمرین میکنه واسه 22 بهمن که بیاد راهپیمایی و شعار بده.... این عکستو خیلی دوست دارم گل پسری عمه... تو مسجد جمکران این عکسو برات گرفتیم... وسط نماز یه کوچولو گریه کردی که خادم مسجد اومد بغلت کرد و آروم شدی.. در کل تو این مسافرت زیاد اذیت نکردی.. تازه شم شوهر عمه هم کلی ازت تعریف کرد که امیررضا چه پسر خوبیه.. الهی عمه ف...
24 آبان 1391

امیررضا

  امیررضا شنبه که روز عید غدیر بود رفته بود خونه مامان بزرگای مامانی و بابایی که هر دوشون سید هستند و اولین عیدی عید غدیرش رو گرفت.  الهی.... نگاه چه اذیت میکنیم بچه رو واسه عکس گرفتن... خوابه فینگیلی... میگن شکار لحظه ها، اینجاستا.... باید اونقدر منتظر بشی تا این به قول بابایی سناتور یه خنده به لبای کوچولوش بیاد.. از بس که متین و با وقار پسرمون.... چه زل زده به دوربین!!!! نفس عمه جون................... این هم اکسیموی عمه جووووووووووووووووووووووونی!!! امیررضای گل دیشب رفته بود مجتمع ساحلی بابلسر.... هوا یه خرده سرد (سرد که نه خنک ) بود ولی مامانی و مامان بزرگ گفتن حتما بچه رو بپوشونین واسه همین بافتی...
16 آبان 1391

امیررضای قهرمان

امیررضای قهرمان  چه مدال خوشگلی گردنته پسر!!!! دستتم که بردی بالا ای قربونت برم... ولی این که مدال دخترعمه حدیثه است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ایشالله تو هم یه روزی قهرمان میشی... ...
6 آبان 1391

روز عرفه..

امیر رضا جون روز عرفه همراه مامانی و عزیزجون و دخترعمه زهرا رفته بود مراسم دعای عرفه... ایشااله همچین روزی تو صحرای عرفات دعای عرفه رو بخونی گل پسر   ...
5 آبان 1391
1